رمضان 96
سلام این روزهای من بیشتر به بازی با دوستم سها برمیگردد. مخصوصا از بعدازظهر و دم افطار که منتظرم سها بیاد دنبالم. بعد هم به ترتیب تو خونه خودمون حیاط خونه اونا و بعد هم خونه علی آقا (بچه همسایه طبقه بالا که فقط 6 ماه داره) بازی میکنیم و در نهایت هم به سختی از هم جدا میشیم و تازه اون موقع میخوام برم خونه مامان جون و با ارمغان بازی کنم. خوب از جریان نی نی دار شدن هم با خبر شدم بعضی وقتا نازش هم میکنم و بعد میگم حالا نینی داره میخنده. به دوستم سها هم گفتم مامان تو شکمش نی نی داره البته اون بیچاره باور نکرد و فکر کرد منظور من از نینی دانشجوهاش هستن و گفت نه مامانت دانشجو داره. یا مامان که ویار داره میام بالای سرش وایمیستم ببینم چه خبره تازه...
نویسنده :
مهرسا
12:27